آره... هنوز هم.

ساخت وبلاگ
عمو امشب پیش ماستبعد از حدود ۲ سال و نیمه که دوباره دیدمش. لاغر شده زیاد. صورتش چروک شده. یه فیلم از دخترش نشون داد که انقدری بزرگ شده که دندوناش افتاده!با ذوق و شوق بهم گفت هرچی بزرگ‌تر می‌شه، بیشتر شبیه تو می‌شه :)گفتم مثل خودت باهوشه حتما. خندید گفت آره هوشش به من رفته :)گفتم دلم برات تنگ بود عمو :( توی دلم گفتم این دلتنگی برای این ۲سال و اندی نیست برای سالیان طولانیه.سرشو انداخت پایین گفت آره ۱ سال نوریه که ندیده بودمت. بغض راه گلومو گرفت. به دستاش نگاه کردم. چقدر قشنگ بود. چرا تا الان به اون دست‌ها توجه نکرده بودم؟ وقتی دستای کوچیکمو می‌ذاشتم تو دستاش و می‌رفتیم مغازه. همینطور که راه می‌رفتیم سیگار می‌کشید و می‌گفت برو دنبال راهی که دوسش داری...عمو شکسته شده. دستش با وجود اینکه هنوز ۴۷ سالشه، می‌لرزه. بی‌قراره. می‌خندونه. می‌خنده. یهو غمگین می‌شه. میره تو خودش و میگه من خونه‌ی شما بزرگ شدم و کنارش شما رو بزرگ کردم.می‌خواستم بغلش کنم و بگم تو مشق عشق بهم دادی وقتی می‌خوندی ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین...وقتی همکارم منو با تو شناخت، کلی ذوق کردم.دوستت دارم شاپور عمو.کاش مراقب خودت می‌موندی. کاش... آره... هنوز هم....ادامه مطلب
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 1 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 14:13

دو تا تصویر همیشه توی ذهن کودکی‌م راجع‌به زندگی الآنم روشن بود. یکی شکل محل کارم دیگری تنهاییِ شب، پشت فرمون آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 1 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 14:13

دلم می‌خواد گریه کنم. زیاد. آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 2:51

به حریم کبریا قسم؛ که تو معراج سرودنی آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 5 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 13:47

دلم جشن و پایکوبی و از خود بی‌خود شدن کنار آدم‌های امن و مهربون می‌خواد. حس خفگی دارم. آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 7 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 13:47

چی می‌شد اون لحظه‌ای که اون قیچی رو برداشتن و پیرهن کوچولوتو پاره کردن، تو هم مثل شخصیت توی این فیلم، برمی‌گشتی؟

چی می‌شد برمی‌گشتی پیش‌مون؟

آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 8 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 13:47

نور تو بودی، کی منو از تو جدا کرد؟ آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 24 بهمن 1401 ساعت: 16:34

بهم گفت این برام خیلی عجیبه که نظرت رو راجع‌بهم جایی یادداشت کردی. گفتم خب مهم بودی برام.

(انقدر عجیبه که آدما برای هم حتی به‌اندازه‌ی یه نوشتار ساده مهم باشن؟!)

آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 20 تير 1401 ساعت: 21:48

یه‌موقع‌هایی هم کنارمه و داره غروب آفتاب رو با بهترین حالت نگاه می‌کنه. لحظه‌ای که آرومه, خیلی آروم. و حجم حضورش یه شهرو پر می‌کنه. 

 

این موقعیت‌, یه تصویر چند ثانیه‌ایه که مدام توی ذهنم جانی تازه میگیره و متولد میشه و رسالتش اینه که لحظات پر از نفرت من رو با قدرت تمام بشکافه.

 

 

آره... هنوز هم....
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 147 تاريخ : شنبه 8 تير 1398 ساعت: 13:44

این چیزی که درِش هستم نه‌ انتظاره و صبر, و نه تموم‌کردن, کنار گذاشتن و فرار. تعلیق؟ نه اسمش تعلیق هم نیست! این بزرگ‌تر شدنه. از منِ قبلی یه‌‌گام‌ فراتر گذاشتنه. واقعیت اینه که نه می‌خوام فرار کنم از آره... هنوز هم....ادامه مطلب
ما را در سایت آره... هنوز هم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jooye-zamaan بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت: 16:38